شکل غزل شدم که شبی از برم کنی
یا نه شبیه غنچه ی سردی به این امیدکه
روزی در اوج عاشقیت پر پرم کنی
هم بازی بهشتی دنیای کودکی
حق داشتی نسوزی و خاکسترم کنی
من مثل آینه به تو سوگند می خورم
حتی اگر قفس شوی و بی پرم کنی
پشت تمام فاصله ها دوست دارمت
تا هم صدای این شب دردآورم کنی
حالا منم و حسرت یک آرزوی دور
یک آرزو...همینکه فقط باورم کنی