سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه دانش انسان افزون شود، بر ادبش افزوده و بیم وی از پرودگارش، دوچندان شود . [امام علی علیه السلام]
خانه | مدیریت | ایمیل من | شناسنامه| پارسی یار
دوستی
  • کل بازدیدها: 68081 بازدید

  • بازدید امروز: 5 بازدید

  • بازدید دیروز: 12 بازدید
  • شباهت دخترا و آدامس
    یحیی ( 88/1/9 ساعت 11:6 ص )
    یک دختر مثل یک آدامس است ... جویدن طولانی هر آدامسی به جز بی مزه شدنش حاصلی ندارد .

    یک دختر مثل یک آدامس است ... هیج وقت آدامس نیم خورده کسی را به دهان نزارید.

    یک دختر مثل یک آدامس است ... جویدن طولانی هر آدامسی به جز بی مزه شدنش حاصلی ندارد .

    یک دختر مثل یک آدامس است ... هیج وقت آدامس نیم خورده کسی را به دهان نزارید.

    یک دختر مثل یک آدامس است ... داشتن آدامسی که نتوانی بازش کنی بانداشتنش فرقی ندارد .

    یک دختر مثل یک آدامس است ... آدامس زیاد مانده ارزش جویدن ندارد .

    یک دختر مثل یک آدامس است ... هر از چندی به دندانهایتان فرصت استراحت هم بدهید به هر حال آدامستان را می توانید عوض کنید ولی دندانهایتان را نه.

    یک دختر مثل یک آدامس است ... به چشیدن طعم تنها " یک " آدامس اکتفا نکنید. آدامسها در شکلها و قیمتها و مزه های مختلف ساخته می شوند .

    یک دختر مثل یک آدامس است ... فراموش نکنید که پایان کار هر آدامسی سطل اشغال است . پس برای هیج آدامسی قیمت زیادی نپردازید .

    یک دختر مثل یک آدامس است ... و ازدواج مثل قورت دادن آن میماند .هیج احمقی آدامسش را قورت نمی دهد

    یک دختر مثل یک آدامس است ... داشتن یک بسته آدامس همیشه بهتر از داشتن فقط یک آدامس است .

    یک دختر مثل یک آدامس است ... حسرت آدامسی را که دورش انداخته اید را نخورید . آدامس های خوشمزه تر همیشه پیدا می شود.



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • درد و دل یک دختر
    یحیی ( 88/1/9 ساعت 11:4 ص )
     

    دختری هستم به سن سی و سه * فارغ از درس و کلاس و مدرسه
    مدرک لیسانس دارم در زبان * دارم از خود خانه و جا و مکان
    مرغم و خواهم زبهر خود خروس * مانده ام در حسرت تاج عروس
    مبل و اسباب و لوازم هر چه هست * پنکه و سرویس خواب و فرش و تخت
    هست موجود و جهازم کامل است * پول نقد و زانتیا هم شامل است
    هرچه گوئی هست و تنها شوی نیست * برسرم گیسو و زلف و موی نیست
    ترسم از بی شوهری گردم تلف * بر دهانم آید از اندوه کف
    کاش جای این همه پول و پِله *گیر میکرد شوهری توی تله
    میشدم عبد و کنیز شوی خود * می نمودم چاره درد موی خود
    گیسوانی عاریت چون یال اسب * می نشاندم بر سَرَم با زور چسب
    زلف خود را چون پریشان کردمی * حتم دارم دردلش جا کردمی
    آنچنان شوری زخود برپاکنم *تاکه شاید در دلش ماًوا کنم
    بارالها تو کرم کن شوی را * خود مرتب میکنم این موی را



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • رزم رستم و ویروس
    یحیی ( 88/1/9 ساعت 11:2 ص )

    کنـون رزم ویـروس و رستم شنو
    دگـــرها شنیــدستی این هـم شنـو
    کـه اسفنـدیـارش یکـی دیسک داد
    بگفتـا بــه رستم کــه ای نیکــــزاد
    در این دیسک باشد یکی فایل ناب
    که بگــرفتم از سـایت افــــراسیاب
    چنیــن گفت رستـم بـه اسفنـدیـار
    که مـن گشنمـه نـون سنگک بیـــار
    جوابش چنین داد خنــدان طــرف
    که مـن نـون سنگک نـدارم بـه کف
    برو حال می کن بدین دیسک هان !
    که هـم نـون و هـم آب باشد درآن
    تهمتن روان شـد سـوی خانـه اش
    شتابـان بــه دیـــدار رایــانــه اش
    چـو آمـد بـه نزدیـک مین تاورش
    بــزد ضــربه بـر دگمــــة پاورش
    دگـر صبـر و آرام و طاقت نداشت
    مران دیسک را در درایوش گذاشت
    نکـرد هیـچ صبر و نـداد هیـچ لفت
    یکـی لیست از روت دیسکت گـرفت
    در آن دیسک دیدش یکی فایل بود
    بــزد اینتـــر آنجــا و اجــرا نمــود
    کز آن یک دمو شد پس از آن عیان
    ابا فیلــم و مـوزیک و شرح و بیان
    به ناگـه چنان سیستمش کرد هنگ
    که رستم درآن مانده مبهوت و منگ
    چـو رستم دگـربـاره ریست نمود
    همـی کرد هنگ و همان شد که بود
    تهمتــــن کلافـــه شـــد و داد زد
    ز بخـت بــد خویش فـــریــــاد زد
    چـو تهمینـه فـریاد رستـم شنــود
    بیــامــد کــه لیسانس رایــانه بود
    بــدو گفت رستـم همــه مشکلـش
    وز آن دیسک و بــرنامة خوشگلش
    چـو رستـم بـدو داد قیچی و ریش
    یکـــی دیسک بوت ایبل آورد پیش
    یکـی تول کیت انـدر آن دیسک بود
    بـــرآورد آنـــرا و اجـــرا نمـــود
    همی گشت تول کیت ، هارد اندرش
    چـــو کـودک کـه گردد پی مادرش
    بـه نـاگـه یکـی رمـز ویروس یافت
    پــی حـذف امضـای ایشان شتافت
    چـو ویــروس را نیـک بشنـاختش
    مــر از بــوت سکتور بــرانداختش
    یکـی ضـربـه زد بر سر تـول کیت
    کـه هــر بایت آن گشت هشتاد بیت
    بـه خاک انـدر افـکند ویــروس را
    تهمتـن بــه رایــانــه زد بــوس را



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • انتخاب
    یحیی ( 88/1/9 ساعت 11:0 ص )

    گربه شورا راه یابد پای من

    هرچه ویرانی است عمران می کنم

    می روم هر شب به میدان های شهر

    هر چه ساعت بود میزان می کنم

    مشکلات شهرتان را رتق و فتق

    پشت میز و پشت فرمان می کنم

    کوچه های تنگ را هر شب فراخ

    هرچه بن بست است دالان می کنم

    چاله های شهر را چاه عمیق

    هرچه دالان را خیابان می کنم

    هرکه شورا شد فقط این کرد و رفت

    من اگر شورا شوم آن می کنم

    مردها را اهل تجدید فراش

    لطف ها در حق نسوان می کنم

    تا کش آید پوز اعضای اوپک

    نفت را فالفور ارزان می کنم

    مرده ها را می کنم ساماندهی

    شهرتان را باغ رضوان می کنم

    شاعران شهر را در خانه ام

    هفته ای یک بار مهمان می کنم

    کارگردان های با احساس را

    می برم مهمان مامان می کنم

    تا که پررو نق شود گردشگری

    اصفهان را ارمنستان می کنم

    شهردار از شهرضا می آورم

    الغرض این می کنم آن می کنم

    می شوم هر شب سوار بلدوزر

    هر چه ناصافی است ویران می کنم

    شهر تا راحت شود از چشم هیز

    دیدنی ها را فراوان می کنم

    می نویسم طنز بر دیوار و در

    شهرتان را من نمکدان می کنم

    تا که کار خلق فورا حل شود

    کارمندان را دو چندان می کنم

    هی تراکم می فروش را به ر

    یاری انبوه سازان می کنم

    شهرداری را همه رایانه ای

    کارها را سهل و اسان می کنم

    گر رقیبانم به من فرصت دهند

    چاره ی کمبود سیمان می کنم

    می کنم هی کارهای خوب خوب

    دشمنانم را پشیمان می کنم

    هفته ای یک شب کلیسا می روم

    ارمنی ها را مسلمان می کنم

    می فروشم کل اسراییل را

    پول آن را خرج لبنان می کنم

    یک سخنرانی به نفع مسلمین

    در بلندی های جولان می کنم

    مثل اقشار ضعیف اجتماع

    نوش جان سویای سبحان می کنم

    هم صدایی هم دلی هم زیستی

    با سرای سا لمندان می کنم ...



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • لیلی
    یحیی ( 88/1/9 ساعت 10:56 ص )

    لـیـلـی و مـجـنـون
    گـلـه مـیـکـرد زِ مـجـنـون لـیـلـی
    کـه شـده رابـطـه‌ مـان ایـمـیـلـی
    حــیــف ازان رابـطـة انـسـانـی
    کـه چـنین شـد کـه خـودت میدانی
    عـشــق
    وقـتـی بـشـود دات‌کـامی
    حـاصلـش نـیـسـت بـجـز نـاکـامـی
    نـازنـیـن خـورده مگـر گـرگ تورا؟
    برده یا "دات‌کام" و"دات اُرگ" تورا؟
    بــهــرت ایـمـیـل زدم بـیشـترک
    جـای "سابجکت" نـوشـتم بـه درک
    بـه درک گـر دل مـن غمگین است
    بـه درک گـر غم مـن سنگین است
    بـه درک رابـطـه گر خورده تَـرَک
     
    قـطـع آنـهم بـه جـهـنـم، بـه درک!
    آنـقـدر دلـخـور ازیـن ایـمـیـلـم
    کـه بـه ایـن رابـطـه هـم بـی ‌مـیـلم
    مـرگ لـیـلی، نِت و مِت را ول کن
    هـمـه را جای "اوکِی" ، "کنسِل" کن
    OFF
    کـن کـامـپـیـوتـر را جـانـم
    یـار مـن بـاش و بـبـیـن مـن ON ام
    اگـرت حـرفـی و پـیـغـامـی هسـت
    روی کـاغـذ بـنـویـس بــا دسـت
    نــامـه یـک حـالـت دیـگـر دارد
    خـــط ِ تـو لـطـف ِ مـکـرر دارد
    خسته ازFont و زِFormat شده‌ام
    دلـخـور از گـردالـیِ @ شــده‌ام
    کرد "ریـپـلای" بـه لـیـلـی مـجـنـون
     
    که دلم هست ازین "سابجکت"خون
    بـاشـه فـردا تـلـفـن خـواهـم کـرد
    هرچه گفتی کـه بکن خـواهم کـرد
    زودتـر پـیـش تـو خـواهـم آمـد
     
    هی مـرتـب بـه تـو سر خـواهـم زد
    راسـت گـفتـی تـو عـزیـزم لـیـلـی
    دیــگر از مــن نــرسـد ایـمـیـلی
    نـامـه ‌ای پـسـت نـمـودم بـهـرت
    بـه امـیـدی کـه سـرآیـد قـهـرت



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • داداش
    یحیی ( 88/1/9 ساعت 10:50 ص )
    دخترا چند نوع داداش دارن؟!

    1-داداش اینترنتی تا هر وقت خواستن ازش اکانت مجانی بگیرت!و بدون وجدان درد اد لیستشو نو پر از این داداشیهای رنگ و وارنگ کنن!

    2-داداش خر زور تا در موقع لزوم حال بعضیا رو بگیره

    3-داداش خوش تیپ و پولدار تا به دوستاش بگه این بی-اف منه

    4-داداش خر خون تا در موقع امتحان براش تقلب بنویسه

    5-داداش ماشین دار تا اونو اینور و اونور برسونه

    6-داداشی که چشم دیدنشو نداره(همون داداش واقعی خودش)!



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • جملات
    یحیی ( 88/1/9 ساعت 10:46 ص )

    آنچه از دل بر آید به دل نشیند.

    فقط سوپ کلم است که حال آدم را بیشتر از امتحان بهم میزند --- آلبرت انیشتین

    امتحان مسخره ترین کار دنیاست ---- جرج برنارد شاو

    امتحان بدون تقلب مثل کریسمس بدون درخت است ---- کی اس الیت

    امتحان در صورت عدم حذف پزشکی ، اولین گام در جهت شروع چاپلوسی پیش استاد برای نمره ی ده گرفتن است ---- کامی نیک صالحی

    چی گفتید امتحان؟ اصلا معنی اش را نمی دانم ---- جرج اورول

    امتحان فقط یه بازیه ... یه بازیه مسخره ---- از دیالوگهای فیلم نیش

    هر کس را میخواهی از خودت متنفر کنی ،امتحانش کن ---- یک ضرب المثل برمه ای

    توی مدرسه هر سوالی را که در امتحانهایم درست جواب میدادم ، بعدا می فهمیدم که کاملا غلط بوده این اتفاق بعدها در زندگیم هم ادامه یافت . هر وقت فکر کردم درست رفتار کرده ام ،دیدم یک جای کار اشتباه بود ----- ارنست همینگوی



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • باران
    یحیی ( 88/1/9 ساعت 10:31 ص )
     

    سر پرواز دارم بال بنگر

    تمنَای دل وآمال بنگر

    شفای مستمندان حاتم جان

    به شاهین قضاغربال بنگر

    نشسته شهریاران گوشه ی خاک

    خدا را دامن اقبال بنگر

    بیا حافظ به محراب است وعابد

    دلش افتاده با آن خال بنگر

    عجب بزمی عجب حرفی عجب کار

    به روی مرغ دل چنگال بنگر

    خدایا خاک درباران چه خوشبوست

    هوای تازه راامسال بنگر

    فراموشم نخواهدشد سیه چشم

    بیا ازدیده ی رمَال بنگر

    گذشته دل شکسته بی خیالش!

    درخت میوه داری کال بنگر

    اگرچشمش تو را دید و پسندید

    نظراوَل حلال! اشکال بنگر

    چراغ زهد درجام شباب است

    جوانی ازکلاه وشال بنگر!



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • امام باقر(ع)
    یحیی ( 88/1/9 ساعت 10:29 ص )

    حضرت امام محمد باقر ( ع )
     

     

    نام مبارک امام پنجم محمد بود . لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است ،بدین جهت که : دریای دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت . القاب دیگری مانند شاکر و صابر و هادی نیز برای آن حضرت ذکر کرده اند که هریک باز گوینده صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است .
    کنیه امام " ابوجعفر " بود . مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی ( ع ) است . بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن ( ع ) و از سوی پدر به امام حسین ( ع ) می رسید . پدرش حضرت سیدالساجدین ، امام زین العابدین ، علی بن الحسین ( ع ) است .
    تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57هجری در مدینه اتفاق افتاد . در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سید الشهداء کودکی بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک می شد .
    دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95هجری که سال درگذشت امام زین العابدین ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114ه . یعنی مدت 19سال و چند ماه ادامه داشته است . در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) مسائلی مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسی و ظهور سرداران و مدعیانی مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانی و دیگران مطرح است ، ترجمه کتابهای فلسفی و مجادلات کلامی در این دوره پیش می آید ، و عده ای از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت
    پیدا می شوند . قاضیها و متکلمانی به دلخواه مقامات رسمی و صاحب قدرتان پدید می آیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسیر می نماید ، و تعلیمات قرآنی - به ویژه مسأله امامت و ولایت را ، که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا ، افکار بسیاری از حق طلبان را به حقانیت آل علی ( ع ) متوجه کرده بود ، و پرده از چهره زشت ستمکاران اموی و دین به دنیا فروشان برگرفته بود ، به انحراف می کشاندند و احادیث نبوی را در بوته فراموشی قرار می دادند . برخی نیز احادیثی به نفع دستگاه حاکم جعل کرده و
    یا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون می نمودند .
    اینها عواملی بود بسیار خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنها بایستند . بدین جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وی امام جعفر صادق ( ع ) از موقعیت مساعد روزگار سیاسی ، برای نشر تعلیمات اصیل اسلامی و معارف حقه بهره جستند ، و دانشگاه تشیع و علوم اسلامی را پایه ریزی نمودند . زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقی تعلیمات پیامبر ( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند ، و می بایست به تربیت شاگردانی عالم و عامل و یارانی شایسته و فداکار دست یازند ، و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوین و تدریس کنند . به همین جهت محضر امام باقر ( ع ) مرکز علماء و دانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود . در مکتب تربیتی امام باقر ( ع ) علم و فضیلت به مردم آموخته می شد . ابوجعفر امام محمد باقر ( ع ) متولی صدقات حضرت رسول ( ص ) و امیرالمؤمنین ( ع ) و پدر و جد خود بود و این صدقات را بر بنی هاشم و مساکین و نیازمندان تقسیم می کرد ، و اداره آنها را از جهت مالی به عهده داشت . امام باقر ( ع ) دارای خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامی بود . سیرت و صورتش ستوده بود . پیوسته لباس تمیز و نو می پوشید . در کمال وقار و شکوه حرکت می فرمود .

     

    از آن حضرت می پرسیدند : جدت لباس کهنه و کم ارزش می پوشید ، تو چرا لباس فاخر بر تن می کنی ؟ پاسخ می داد : مقتضای تقوای جدم و فرمانداری آن روز ، که محرومان و فقرا و تهیدستان زیاد بودند ، چنان بود . من اگر آن لباس بپوشم در این انقلاب افکار ، نمی توانم تعظیم شعائر دین کنم .
    امام پنجم ( ع ) بسیار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خوش برخورد بود .
    با همه اصحاب مصافحه می کرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق می فرمود . در ضمن سخنانش می فرمود : مصافحه کردن کدورتهای درونی را از بین می برد و گناهان دو طرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - می ریزد . امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامی مانند دستگیری از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین و عیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینی ، کمال مواظبت را داشت .
    می خواست سنتهای جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقی را به مردم تعلیم نماید . در روزهای گرم برای رسیدگی به مزارع و نخلستانها بیرون می رفت ، و با
    کارگران و کشاورزان بیل می زد و زمین را برای کشت آماده می ساخت . آنچه از محصول کشاورزی - که با عرق جبین و کد یمین - به دست می آورد در راه خدا انفاق می فرمود .
    بامداد که برای ادای نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) می رفت ، پس از گزاردن فریضه ، مردم گرداگردش جمع می شدند و از انوار دانش و فضیلت او بهره مند می گشتند .
    مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهای دیگر اسلامی در واژگون جلوه دادن حقایق اسلامی - با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خود فروخته - کوشش بسیار کردند . ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهای بی سابقه آل ابوسفیان ، که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت ( ع ) توجه کردند ، در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسأله امامت و رهبری ، که تنها شایسته امام معصوم است ، سعی بلیغ کردند و معارف حقه اسلامی را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایی رسید که فرزند گرامی آن امام ، حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهی با چهار هزار شاگرد پایه گذاری نمود ، و احادیث و تعلیمات اسلامی را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد . امام سجاد ( ع ) با زبان دعا و مناجات و یادآوری از مظالم اموی و امر به معروف و نهی از منکر و امام باقر ( ع ) با تشکیل حلقه های درس ، زمینه این امر مهم را فراهم نمود و
    مسائل لازم دینی را برای مردم روشن فرمود . رسول اکرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینی وحی الهی وظایفی را که فرزندان و اهل بیت گرامی اش در آینده انجام خواهند داد و نقشی
    را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت ، ضمن احادیثی که از آن حضرت روایت شده ، تعیین فرموده است . چنان که در این حدیث آمده است :
    روزی جابر بن عبدالله انصاری که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفیاب شد . صدای کودکی را شنید ، پرسید کیستی ؟ گفت من محمد بن علی بن الحسینم ، جابر گفت : نزدیک بیا ، سپس دست او را گرفت و بوسید و عرض کرد : روزی خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم . فرمود : شاید زنده بمانی و محمد بن علی بن الحسین که یکی از اولاد من است ملاقات کنی . سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حکمت دهد . علم و دین را نشر بده . امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینی و تعلیم حقایق قرآنی و احادیث نبوی ( ص ) پرداخت .
    این جابر بن عبدالله انصاری همان کسی است که در نخستین سال بعد از شهادت حضرت امام حسین ( ع ) به همراهی عطیه که مانند جابر از بزرگان و عالمان با تقوا و از مفسران بود ، در اربعین حسینی به کربلا آمد و غسل کرد ، و در حالی که عطیه دستش را گرفته بود در کنار قبر مطهر حضرت سیدالشهداء آمد و زیارت آن سرور شهیدان را انجام داد . باری ، امام باقر علیه السلام منبع انوار حکمت و معدن احکام الهی بود . نام نامی آن حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت و کلمات قصار و اندرزهایی همراه است ، که به ویژه در 19سال امامت برای ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شایسته خود بیان فرموده است . بنا به روایاتی که نقل شده است ، در هیچ مکتب و محضری دانشمندان خاضعتر و خاشعتر از محضر محمد بن علی ( ع ) نبوده اند .
    در زمان امیرالمؤمنین علی ( ع ) گوئیا ، مقام علم و ارزش دانش هنوز - چنان که باید - بر مردم روشن نبود ، گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگنای حیات مادی بیرون ننهاده و از زلال دانش علوی جامی ننوشیده بودند ، و در کنار دریای بیکران وجود علی ( ع ) تشنه لب بودند و جز عده ای معدود قدر چونان گوهری را نمی دانستند . بی جهت نبود که مولای متقیان بارها می فرمود : سلونی قبل از تفقدونی
    پیش از آنکه من را از دست بدهید از من بپرسید . و بارها می گفت : من به راههای آسمان از راههای زمین آشناترم . ولی کو آن گوهرشناسی که قدر گوهر وجود علی را بداند ؟ اما به تدریج ، به ویژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم کم کم لذت علوم اهل بیت و معارف اسلامی را درک می کردند ، و مانند تشنه لبی که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آن را ندانسته باشد ، زلال گوارای دانش امام باقر ( ع ) را دریافتند و تسلیم مقام علمی امام ( ع ) شدند ، و به قول یکی از مورخان : " مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکر کشی متوجه فتح دروازه های علم و فرهنگ شدند " . امام باقر ( ع ) نیز چون زمینه قیام بالسیف ( قیام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبود حماسه آفرینان - فراهم نبود ، از این رو ، نشر معارف اسلام و فعالیت علمی را و هم مبارزه عقیدتی و معنوی با سازمان حکومت اموی را ، از این طریق مناسب تر می دید ، و چون حقوق اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود ، به فعالیتهای ثمر بخش علمی در این زمینه پرداخت . اما بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او - در ابعاد و مرزهای مختلف - بر ضرر حکومت بود ، مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار می گرفت . در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفی شورش ( علیه دستگاه ) غافل نبود ، و از راه دیگری نیز آن را دامن می زد : و آن راه ، تجلیل و تأیید برادر شورشی اش زید بن علی بن الحسین بود .
    روایاتی در دست است که وضع امام محمد باقر ( ع ) که خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فکری و فرهنگی بوده و نقش مهمی در نشر اخلاق و فلسفه اصیل اسلامی و جهان بینی خاص قرآن ، و تنظیم مبانی فقهی و تربیت شاگردانی " مانند امام شافعی " و تدوین مکتب داشته ، موضع انقلابی برادرش " زید " را نیز تأیید می کرده است چنانکه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) می فرمود : خداوندا پشت من را به زید محکم کن .
    و نیز نقل شده است که روزی زید بر امام باقر ( ع ) وارد شد ، چون امام ( ع ) زید بن علی را دید ، این آیه را تلاوت کرد :
    " یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله " . یعنی : " ای مؤمنان ، بر پای دارندگان عدالت باشید و گواهان ، خدای را " .
    آنگاه فرمود : انت و الله یا زید من اهل ذلک ، ای زید ، به خدا سوگند تو نمونه عمل به این آیه ای .
    می دانیم که زید برادر امام محمد باقر ( ع ) که تحت تأثیر تعلیمات ائمه ( ع ) برای اقامه عدل و دین قیام کرد . سرانجام علیه هشام به عبدالملک اموی ، در سال ( 120یا 122) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج کرد و دستگاه جبار ، ناجوانمردانه او را به قتل رساند . بدن مقدس زید را سالها بر دار کردند و سپس سوزانیدند . و چنانکه تاریخ می نویسد : گرچه نهضت زید نیز به نتیجه ای نینجامید و قیامهای دیگری نیز که در این دوره به وجود آمد ، از جهت ظاهری به نتایجی نرسید ، ولی این قیامها و اقدامها در تاریخ تشیع موجب تحرک و بیداری و بروز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاک شیعه را در جوشش و غلیان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاریخ شیعه ادامه داده است . امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به این قیامها دست نیازیدند ، که زمینه را مساعد نمی دیدند ، ولی در هر فرصت و موقعیت به تصحیح نظر جامعه درباره حکومت و تعلیم و نشر اصول اسلام و روشن کردن افکار ، که نوعی دیگر از مبارزه است ، دست زدند . چه در این دوره ، حکومت اموی رو به زوال بود و فتنه عباسیان دامنگیر آنان شده بود ، از این رو بهترین فرصت برای نشر افکار زنده و تربیت شاگردان و آزادگان و ترسیم خط درست حکومت ، پیش آمده بود و در حقیقت مبارزه سیاسی به شکل پایه ریزی و تدوین اصول مکتب - که امری بسیار ضروری بود - پیش آمد .
    اما چنان که اشاره شد ، دستگاه خلافت آنجا که پای مصالح حکومتی پیش می آمد و احساس می کردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمی گیرد و خط صحیح را در شناخت " امام معصوم ( ع ) " و امامت که دنباله خط " رسالت " و بالاخره " حکومت الله " است تعلیم می دهد ، تکان می خوردند و دست به ایذاء و آزار و شکنجه امام ( ع ) می زدند و گاه به زجر و حبس و تبعید ...
    برای شناخت این امر ، به بیان این واقعه که در تاریخ یاد شده است می پردازیم :
    " در یکی از سالها که هشام بن عبدالملک ، خلیفه اموی ، به حج می آید ، جعفر بن محمد ، امام صادق ، در خدمت پدر خود ، امام محمد باقر ، نیز به حج می رفتند . روزی در مکه ، حضرت صادق ، در مجمع عمومی سخنرانی می کند و در آن سخنرانی تأکید بر سر مسأله پیشوایی و امامت و اینکه پیشوایان بر حق و خلیفه های خدا در زمین ایشانند نه دیگران ، و اینکه سعادت اجتماعی و رستگاری در پیروی از ایشان است و بیعت با ایشان و ... نه دیگران . این سخنان که در بحبوحه قدرت هشام گفته می شود ، آن هم در مکه در موسم حج ، طنینی بزرگ می یابد و به
    گوش هشام می رسد. هشام در مکه جرأت نمی کند و به مصلحت خود نمی بیند که متعرض آنان شود . اما چون به دمشق می رسد ، مأمور به مدینه می فرستد و از فرماندار مدینه می خواهد که امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق روانه کرد ، و چنین می شود . حضرت صادق ( ع ) می فرماید : چون وارد دمشق شدیم ، روز چهارم ما را به مجلس خود طلبید . هنگامی که به مجلس او درآمدیم ، هشام بر تخت پادشاهی خویش نشسته و لشکر و سپاهیان خود را در سلاح کامل غرق ساخته بود ، و در دو صف در برابر خود نگاه داشته بود . نیز دستور داده بود تا آماج خانه ای ( جاهایی که در آن نشانه برای تیراندازی می گذارند ) در برابر او نصب کرده بودند ، و بزرگان اطرافیان او مشغول مسابقه تیراندازی بودند . هنگامی که وارد حیاط قصر او شدیم ، پدرم در پیش می رفت و من از عقب او می رفتم ، چون نزدیک رسیدیم ، به پدرم گفته : " شما هم همراه اینان تیر بیندازید " پدرم گفت : " من پیر شده ام . اکنون این کار از من ساخته نیست اگر من را معاف داری بهتر است " . هشام قسم یاد کرد : " به حق خداوندی که ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامی داشت ، تو را معاف نمی دارم " . آنگاه به یکی از بزرگان بنی امیه امر کرد که تیر و کمان
    خود را به او ( یعنی امام باقر - ع - ) بده تا او نیز در مسابقه شرکت کند .
    پدرم کمان را از آن مرد بگرفت و یک تیر نیر بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بکشید و بر میان نشانه زد . سپس تیر دیگر بگرفت و بر فاق تیر اول زد ... تا آنکه نه تیر پیاپی افکند . هشام از دیدن این چگونگی خشمگین گشت و گفت : " نیک تیر انداختی ای ابوجعفر ، تو ماهرترین عرب و عجمی در تیراندازی . چرا می گفتی من بر این کار قادر نیستم ؟ ... بگو : این تیراندازی را چه کسی به تو
    یاد داده است " . پدرم فرمود : " می دانی که در میان اهل مدینه ، این فن شایع است . من در جوانی چندی تمرین این کار کرده ام " . سپس امام صادق ( ع ) اشاره می فرماید که : هشام از مجموع ماجرا غضبناک گشت و عازم قتل پدرم شد . در همان محفل هشام بر سر مقام رهبری و خلافت اسلامی با امام باقر ( ع ) سخن می گوید . امام باقر درباره رهبری رهبران بر حق و چگونگی اداره اجتماع اسلامی و اینکه رهبر یک اجتماع اسلامی باید چگونه باشد ، سخن می گوید . اینها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام - بیش از پیش ناراحت می کند . بعضی نوشته اند که : امام باقر را در دمشق به زندان افکند . و چون به او خبر می دهند که زندانیان دمشق مرید و معتقد به امام ( ع ) شده اند ، امام را رها می کند و به شتاب روانه مدینه می نماید . و پیکی سریع ، پیش از حرکت امام از دمشق ، می فرستد تا در آبادیها و شهرهای سر راه همه جا علیه آنان ( امام باقر و امام صادق - ع - ) تبلیغ کنند تا بدین گونه ، مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تأثیر گفتار و رفتارشان واقع نشوند . با این وصف امام ( ع ) در این سفر ، از تماس با مردم - حتی مسیحیان - و روشن کردن آنان غفلت نمی ورزد .
    جالب توجه و قابل دقت و یادگیری است که امام محمد باقر ( ع ) وصیت می کند به فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) که مقداری از مال او را وقف کند ، تا پس از مرگش ، تا ده سال در ایام حج و در منی محل اجتماع حاجیها برای سنگ انداختن به شیطان ( رمی جمرات ) و قربانی کردن برای او محفل عزا اقامه کنند . توجه به موضوع و تعیین مکان ، اهمیت بسیار دارد . به گفته صاحب الغدیر
    زنده یاد علامه امینی - این وصیت برای آن است که اجتماع بزرگ اسلامی ، در آن مکان مقدس با پیشوای حق و رهبر دین آشنا شود و راه ارشاد در پیش گیرد ، و از دیگران ببرد و به این پیشوایان بپیوندد ، و این نهایت حرص بر هدایت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهی
    .

     



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • شعر
    یحیی ( 88/1/8 ساعت 11:45 ص )

    هوس کعبه و آن منزل و آنجاست مرا

    آرزوی حرم مکه و بطحاست مرا

    در دل آهنگ حجازست و زهی یاری بخت

    گر یک آهنگ درین پرده شود راست مرا

    سرم از دایره‌ی صبر برون خواهد شد

    شاید ار بگسلم این بند که در پاست مرا

    از خیال حجر اسود و بوسیدن او

    آب زمزم همه در عین سویداست مرا

    دل من روشن از آنست که از روزن فکر

    ریگ آن بادیه در دیده‌ی بیناست مرا

    بر سر آتش سوزنده نشینم هردم

    از هوای دل آشفته که برخاست مرا

    دلم از حلقه‌ی آن خانه مبادا محروم

    کز جهان نیست جزین مرتبه درخواست مرا

    از هوی و هوس خویش جدا باش، ای دل

    خاک آن خانه و آن خانه خدا باش، ای دل

    عمر بگذشت، ز تقصیر حذر باید کرد

    به در کعبه‌ی اسلام گذر باید کرد

    ناگزیرست در آن بادیه از خشک لبی

    تکیه بر گریه‌ی این دیده‌ی‌تر باید کرد

    گرد ریگی که از آن زیر قدمها ریزد

    سرمه‌وارش همه در دیده‌ی سر باید کرد

    آب و نان و شتر و راحله تشویش دلست

    خورد آن مرحله از خون جگر باید کرد

    روی چون در سفر کعبه کنند اهل سلوک

    از خود و هستی خود جمله سفر باید کرد

    سر تراشیدن و احرام گرفتن سهلست

    از سر این نخوت بیهوده بدر باید کرد

    شرح احرام و وقوف و صفت رمی و طواف

    با دل خویش به تقریر دگر باید کرد

    هر دلی را که ز تحقیق سخن بویی هست

    بشناسد که سخن را بجزین رویی هست

    یارب، امسال بدان رکن و مقامم برسان

    کام من دیدن کعبه است و به کامم برسان

    دولت وصل تو هرچند که خاصست، دمی

    عام گردان و بدان دولت عامم برسان

    جز به کام مدد و عون تو نتوان آمد

    راه عشق تو، بدان قوت و کامم برسان

    صبرم از پای درآمد، تو مرا دست بگیر

    به سر تربت این صدر همامم برسان

    چون هلال ار بپسندی که بمانم ناقص

    به جمال رخ آن بدر تمامم برسان

    هندوی آن درم، ار خواجه جوازی بدهد

    صبح بیرون برو روزست به شمامم برسان

    گر بدان روضه گذارت بود، ای باد صبا

    عرضه کن عجز و زمین بوس و سلامم برسان

    بوی آن خاک دمی گر برهاند ز عذاب

    به نسیم خوش آن روضه در آییم ز خواب

    ای رخت قبله‌ی احرار بگردانیده

    شرک را گرد جهان خوار بگردانیده

    سکه‌ی شرع ترا قوت این دین درست

    بهر اقلیم چو دینار بگردانیده

    کافران جمله ز شوق سر زلف تو کمر

    در میان بسته و زنار بگردانیده

    روز هجرت به لعاب دهنش خصم ترا

    عنکبوتی ز در غار بگردانیده

    سر عشقت دل عشاق به دست آورده

    دست قهرت سر اغیار بگردانیده

    شوق دیدار تو دولاب فلک را هر شب

    ز آب این دیده‌ی بیدار بگردانیده

    تحفه را هر سحری باد صبا از سر لطف

    بوی زلف تو به گلزار بگردانیده

    «انااملح» که حدیث تو در افواه انداخت

    قصه‌ی یوسف مصری همه در چاه انداخت

    بوی مشک از سر زلف تو به چین آوردند

    بت پرستان ختا روی به دین آوردند

    آن عروسست کمالت که سر انگشتان

    در قمر وصمت نقصان مبین آوردند

    لشکر طره‌ی هندوی تو بر اهل ختا

    ای بسا صبح که از شام کمین آوردند

    تا حدیث تو نمود اهل معانی را روی

    رخنه در قیمت درهای ثمین آوردند

    دلشان سخت و سیه چون حجراسود بود

    مردم مکه، که در مهر تو کین آوردند

    خفته‌ی عشق تو هر روز فزون خواهد شد

    خود چنینست، نگویم که: چنین آوردند

    برق دل گرم شد از غیرت و بگریست چو ابر

    اندر آن شب که یراق تو به زین آوردند

    سر معراج ترا هم تو توانی گفتن

    در دمی بود و از آن دم تو توانی گفتن

    آن شب از هر چه به زیر فلک ماه بماند

    جز تو چیزی نشنیدیم که آگاه بماند

    جبرییل ارچه در آن شب ز رفیقان تو بود

    حاصل آنست که در نیمه‌ی آن راه بماند

    چون براق تو بدید آتش برق عظمت

    گشت حیران و در آن آخر بی‌کاه بماند

    داشت هر رقعه وجود تو ز کثرت رختی

    رخت آن رقعه چو پرداخته شد شاه بماند

    آتشی در شجر اخضر هستی افتاد

    چون شجر سوخته شده «انی اناالله» بماند

    صبح با آن نفس سرد چو دیر آگه شد

    از شب وصل تو با گریه و با آه بماند

    دیدنی‌ها همه دیدی و بگفتی به همه

    هر که باور نکند قول تو در چاه بماند

    آنچه در دین تو از امن و امان پیدا شد

    نشنیدیم که در هیچ زمان پیدا شد

    سر ز برد یمن، ای برق یمان، بیرون آر

    دل کوته نظران را ز گمان بیرون آر

    علم صدق به ایوان فلکها برکش

    لشکر شرع به صحرای جهان بیرون آر

    خار دریای دل ما ز فراق رخ تست



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    هدف از خواندن
    استعاره مصرّحه
    استعاره
    تشبیه
    « وجه تسمیه باتلاق گاوخونی »
    قبله در آیین زرتشتی :
    ترتیب وضو در دین زرتشت
    خـــدا
    نکاتى که موقع درس خواندن باید رعایت کنیم :
    عکس
    [عناوین آرشیوشده]

    =============================================================